جدول جو
جدول جو

معنی حرف صامت - جستجوی لغت در جدول جو

حرف صامت(حَ فِ مِ)
حرفی است که تنها در موقع آغاز تلفظ صوت و یا نهایت تلفظ صوت موجود گردد. پس عارض بر صوت نباشد زیرا که عارض با معروض موجود است. و این حروف آنی الوجود است و با صوت نماند. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به حروف مصمته شود. همه حروف جز سه حرف علۀ ساکن که حرکت پیش از آن هم جنس آن باشد (حروف مصوته) حرف صامت بشمار آیند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ فِ مِ)
رجوع به حروف مصمته و حرف صامت شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ تَ)
رجوع به حروف خواتیم شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ مُ صَمْ مَ)
رجوع به حروف مصمته و حرف صامت شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ صِ عَ)
حرف حرفت. رجوع به حرف حرفت شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ صَ بَ)
شمس قیس گوید: واو و راء است که در اواخر بعضی اسامی معنی خداوندی چیزی دهد، چنانکه پیشه ور، هنرور، تاج ور، و بهمین معنی رنجور و مزدورو دستور یعنی خداوند رنج و مستحق مزد و خداوند دست و منصب، و آنچه اجازت را دستوری خوانند از این است، یعنی او را صاحب (ید) گردانیدن است بر آن کار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168). رجوع به ’ور’ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ صِ فَ)
شمس قیس گوید: دال و الف و راء است که در اواخر بعضی اسامی معنی صفت دهد، چنانکه آبدار و تابدار و پایدار و همچنین جاندار و پرده دار و راه دار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168). رجوع به ’دار’ شود. و نیز در جای دیگر گوید: نون و الف و کافی است که در اواخر اسماء معنی نعت دهد، چنانکه غمناک و سهمناک، و گویند این جامه ای پرزناکست و خاکی ریگ ناکست. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 173). و رجوع به ’ناک’ شود. و نیز در عنوان ’حرف صفت و جمع و تعدیت و اضافت و توقیت’ گوید: الف و نونی است که در اواخرافعال معنی اتصاف دهد به صفاتی مانند افعال، چنانکه خندان و گریان و افتان و خیزان. و در اواخر اوامر صحیحه، فایدۀ تعدیت دهد، چنانکه بخندان و بگریان و برخیزان و برسان. و در صیغ اضافت فایدۀ جمع دهد، چنانکه اسبم و اسبمان، اسبت اسبتان، اسبش اسبشان، و در اواخر اوقات و ازمنه معنی توقیت دهد، چنانکه سحرگاهان و بامدادان و ناگاهان و بیگاهان، و حرف جمع چون موصول به هاء بیان حرکت شود معنی لیاقت و مشابهت دهد، چنانکه مردانه و پادشاهانه و بزرگانه. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175). و رجوع به ’ان’ شود. و نیز همو در عنوان حرف نعت آرد: میم و نون و دالی است که در اواخر صفات به معنی نعت باشد، چنانکه دانشمند و حاجتمند و هنرمند و دردمند. و نزدیک بدین معنی (است ’وند’ در) خداوند و خویشاوند و پاوند یعنی بند که برپای نهند، و آوند خنور آب را گویند، و همانا در اصل آب وند بوده است. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 164). رجوع به ’وند’ و ’مند’ شود. و نیز در عنوان حرف صفت و فاعل گوید: الفی است که در پایان کلمه معنی فاعلیت دهد، چنانکه دانا، بینا... و در پایان صفات معنی اتصاف را دهد، چون زیبا، شکیبا... (المعجم ص 154)
لغت نامه دهخدا